خاقانیا! مسیح دما! زین خراس دهر
نانت جوین چراست سخن هات گندمی
مردی، چرا شوی به در عامه طفل وار
شیری، چرا کنی ز سر لابه سگ دمی
درگاه حق شناس که دنیا ز پس دود
بشنو ندای حق سوی دنیا که اخدمی
مردم مجوی و یار مخواه از جهان که هست
یاری و مردمی همه ماری و کژدمی
چون هر دو میم مردمه در خط کاتبان
کو راست هر دو مردمهٔ چشم مردمی